محل تبلیغات شما

یکی شاد

یکی غمگین

یکی در حسرت دیروز

یکی در حسرت امروز

و من در حسرت شادی

 

نمی دانم این روزها را چگونه بگذرانم

و می دانم این روزها با رفتنشان هرگز برنمی گردند

 24 امین بهار زندگی ام با عجول بودنم به اشتباه میگذرد

می دانم نباید برای اشتباه و ناراحتی عزادار بود

ولی در این فکرم تا چاره ای بیاندیشم که روزهایی که می روند دست خالی نروند.

دست و بالم بسته

جایگاهم خانه

راه ها بن بست است

ذهن من درگیر است

نپذیرم هرگز

که بمیرد،لحظه هایم هرگز

نفسم حبس

لحظه هایم سخت

گلو پربغض

ذهن اشفته

قلبم سنگین

احساس مرده

دل من غمگین است

که چرا نیست کسی

که بفهمد من را

دل من پر درد است

درد هایی پر درد

هر کدام از سویی

میزند تیر خلاص

تیری از سمت نگاه

تیری از سمت ندا

سردسته آن ها تیری است

که به سمتم آمد

قلب من بی طاقت

دل من بی یار است

تیر او بی رحم است

تیری از جنس غرور

میخورد بر قلبم

آهی از سمت درون

دردی از عمق وجود

مردمانی چشم باز

گوش هایی فالگوش

من به خود می آیم

درد جان را پنهان

محکم می ایستم

 

و اکنون نمیدانم باید چه کاری انجام دهم در دنیایی که همه منتظر یک نقطه ضعف از دیگری هستند من نباید بشکنم نباید نقطه ضعفی به این مردمان دهم من محکم هستم و شکست نمی خورم روزهایم اگرچه سخت هست ولی میگذرد فصل این دوران هم عوض می شود.

 

خانم خالقی

 

شرح حالم این روزها

دوست خوب نعمت است

ثانیه های سنگین ...

دانم ,روزها ,نباید ,بی ,سمت ,حسرت ,در حسرت ,از سمت ,این روزها ,دانم این ,من بی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رپ فارسی پرسش مهر20